بانو

بانو

بانو

فعلاً می نویسم. شاید موقت. شاید هم دائم!

بایگانی

یکی دو هفته پیش، مشکلی در زندگی م ایجاد شد که برای خودم خیلی آزاردهنده بود و برای بقیه غیر قابل تحمل!

دیروز به اصرار بقیه وقت مشاوره گرفتم برم روانپزشک!

واقعن به اصرار بقیه بود؛ وگرنه من خودم اعتقادی به این مشاوران و مشاوره هاشون ندارم.

اصلن هم ندارم.

ولی از طرفی دوس داشتم یه تست کنم. ببینم این مشاوره و مشاور درمانی و این چرندیاتی که بعضیا بهش اهمیت قائلن چه فرایندی داره و اصن چقدر می تونه واقعیت داشته باشه.

.

خلاصه با صرف هزینه هفتصد هزار تومن ( که اونم سپردم به همون بقیه ای که اصرار به این قضیه داشتن!) رفتم خدمت خانم دکتر کذایی.

.

یکساعت مثلاً مشاوره.

همه چی بود جز مشاوره.

اصن مشاوره ینی چی؟

.

اون وسطا یاد یکی از بیانی ها افتاده بودم که زمانی توی وبلاگش مشاوره هاشو منتشر می کرد. هم خندم گرفته بود هم حرصم درومده بود.

.

همون اول کار، که چشمم افتاد به خانم دکتر، تا آخرش خوندم که این جلسه جز اتلاف وقت و صرف هزینه بیخود نیست.

آخه کجاش عاقلانه س که ظرف 45 الی یکساعت، یه نفر که اسمشو گذاشته دکتر روانپزشک، اونم صرفاً با گوش دادن و یادداشت کردن روی کاغذ، که فقط حواسش به این بود که یه ساعت بیشتر نشه، کجا یه همچین فردی می تونه مثلاً حداقل یکم تسکین بخش اون اوضاع به هم ریخته روحی تو باشه؟

.

من خودم بهتر از همه می دونم که چم هست.

من خودم بهتر از همه هم درد زندگیم رو تشخیص دادم هم درمانش رو.

و من خودم بهتر از همه می دونم که چی آزارم داده و میده.

.

در کل این یکساعتی که من فقط حرف زدم ( اونم وقتی دیدم دکتر خانم شوت شوته، یسری پرت و پلا گفتم که فقط وقت بگذره و دل اون بقیه خوش باشه که من مثلاً رفتم مشاوره!) توی اون یکساعت، این خانم دکتر مشاور، در کل شاید دو یا سه جمله بیشتر حرف نزد و با دبدبه وعده جلسه بعدی رو داد که ادامه پیدا کنه!

.

جالب بود برام.

اینم از مشاوران پیزوری مملکت ما و سیستم فشل علمی که هیچ نظارتی به هیچ بخشی از اون وجود نداره.

مشاورانی که فقط بلدن یه مطب شیک و پیک درست کنن و دکون دستگاه درست کردن واسه خودشون.

و از طرف دیگه، مسخره اون افرادی که فکر می کنن مشکلات سخت و سنگین خانوادگی که این روزا، توی این دوره وانفسا برای خانواده ها رخ میده، گره اش بدست مشاورا حل میشه!

.

ریشه همه مشکلات، در خود ماهاست.

تا ما انسانها به خودمون کمک نکنیم و هوای هم رو نداشته باشیم و مساعدت نسبت به هم نداشته باشیم کسی از بیرون زندگی ماها نمی تونه کمکی به رفع مشکلات ما یا حتی کمکی به تسکین احوالات روحی و درونی ما کنه.

۲ ۲۱ خرداد ۰۴ ، ۰۵:۰۸
با نو

بیان، تو این ۸ سال وبلاگ نویسی، برای من معبر عبور بوده، چالشگاه یکسری مبارزات روحی و روانی.

.

مدام در رفت و آمد بودم، بالا و پایین، فراز و فرود، زمین خوردن و برخاستن، تجربیات تلخ و شیرین، آدم‌های ثابت و متغیر. شخصیت‌های متفاوت و روحیه های عجیب و غریب.

.

اقرار می کنم این بار، تنها زمانی هست که من خودم هستم و برای خودم می نویسم... و امیدوارم به همین زودی، ازین معبر هم عبور کنم و بگذرم. هرچند نمی دونم بعد از این ، معبر بعدی عبور من کجاست؟

۰ ۱۹ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۰۳
با نو

امروز بنا به دلایل و شرایطی تصمیم گرفتم به وبلاگم برگردم و به نوشتن ادامه بدم.

اما اینکه چی بنویسم و چطور بنویسم رو هنوز تثبیت نکردم.

موضوعات مختلفی برای نوشتن در نظر دارم که باید بیشتر روی اونها فکر کنم.

امیدوارم عاملی باعث به هم خوردن آرامش روحی، روانی من نشه که باز نوشتن رو متوقف کنم.

۲ ۱۹ خرداد ۰۴ ، ۰۶:۵۴
با نو