مشغول کار بودم که دوتا خانم وارد مغازه شدند، هر دو تا مسن و جا افتاده.
خیلی شیک و پیک بودن و تر و تمیز و آراسته و بدون هیچ آرایشی.
یکی ازونا صورت خیلی صاف و صوفی داشت و خیلی هم خوشگل بود.
داشتن با هم صحبت می کردن راجب کرمهای دست و صورت و لوسیون و ...
یاد خودم افتادم که یه مدت بود حالا به هر دلیلی زیر پلک چشمم خشکی می زد و گاهی انقد پوستش نازک می شد که نمیشد بهش دست زد.
اون خانم مسن با اون سن و سالش انقد با آب و تاب از رسیدگی به پوست صورت و شادابی چهره حرف می زد که وسوسه شدم منم یکم به خودم برسم.
سر ظهر که بر می گشتم خونه، سر راه یه سر رفتم مغازه لوازم آرایشی اون نزدیکا که منو می شناختن، یه کرم گرفتم برای پوست صورتم.
یکی دو روز بعد از استفاده متوجه شدم چقد پوست صورتم عوض شده. خشکی زیر پلکم برطرف شده بود و نشاط به صورتم برگشته بود. چقد خوب. انگار این خانم باید میومد و بمن میگف که وقتشه یکم به پیرایش پوست و صورتم برسم.