واژه ای که بارها و بارها شنیدم و خرد شدم.
ساعتها به این فکر کردم که واقعن چرا من انقدر مذبذب ام؟
چرا؟
چرا نمی تونم یه تصمیم درست حسابی بگیرم؟
یه تصمیم قاطع؟
.
فکرها منو برد به چندین و چند سال پیش.
به اون زمانی که می خواستم بزرگترین تصمیم زندگیم رو بگیرم.
به اون زمانی که در انتخاب مونده بودم.
و دیگران برام تصمیم گرفتند.
و اونجا بود که دیگران وارد زندگیم شدند.
و من زندگی کردم برای دیگران.
تصمیم گرفتم برای دیگران.
انتخاب کردم برای دیگران.
( یه انتخاب و تصمیم اشتباه )
.
چندین سال بعد که بابت مشکلاتم، خودم تصمیم گرفتم که از زندگی مشترک کنار برم، انتخاب خودم جدایی بود، بخاطر دیگران و تصمیم دیگران و انتخاب دیگران، موندم به زندگیم ادامه دادم.
(یه تصمیم اشتباه)
.
و چندین سال بعد هم همینطور.
و بارها و بارها همینطور.
خودم نبودم و تصمیم و انتخاب خودم هم نبود.
.
من کی بخاطر خودم زندگی کردم؟
کی بخاطر خودم تصمیم گرفتم؟
کی خودم بودم؟
.
و الآن هم همینطور.
دارم زندگی می کنم بخاطر دیگران.
تصمیم می گیرم بخاطر دیگران.
چند روز پیش که برگشتم به وبلاگ، فکر می کردم می تونم خودم باشم؛ ولی دیدم نمیشه.
( باز هم تصمیم و انتخابی اشتباه)
.
باز هم دیگران.
....
عمرم و زندگیمو از دست دادم بخاطر دیگران
حتی آبرومو از دست دادم بخاطر دیگران...
.
کاش بتونم دوتا تصمیم قاطع بگیرم و صد در صد عملی کنم:
یک: ترک همیشه ی بیان.
دو: بازگشت به دوران تجرد. خودم باشم و خودم.
بی دیگران