جا به جایی
_______________________
این روزا مخصوصاً ظهرها که خسته و کوفته از مغازه میرم خونه،
توی راه با خودم میگم: این مردا چه کیف و حالی می کنن وقتی خسته از سرکارشون بر می گردن خونه و غذاشون حاضر و آماده س و بوی غذا پیچیده توی خونه و ....
خیلی دلم می خواس مرد بودم و زن داشتم.
یه زن مهربون و کدبانو و خوش قد و هیکل.
وقتی از سرکار بر می گشتم خونه، غذای خوشمزه ش حاضر و آماده بود و خودشم خوشگل موشگل با یه لباس سکسی میومد به استقبالم و یه بوس آبدار ازم می کرد و خستگیم در میرفت.
میرفتم می دیدم میز غذا چیده شده و همه چی حاضر و آماده س.
بعدم غذامو می خوردم و می رفتم می نشستم روی مبل و زنم برام چای داغ میاورد و می نشستیم با همدیگه چایی می خوردیم و تلویزیون و سریال تماشا می کردیم.
ولی اینروزا خسته از کار میرم خونه و یه چیزی می خورم و یه خستگی در می کنم و دوباره بر می گردم سرکار.
والا ما آقایون هم وضعیتمون همینه با این تفاوت که یا نیمرو میخوریم یا املت یا غذای بد مزه از بیرون میگیریم...
+ پست جالبی بود...