یک زن

تنها ولی محکم و استوار
يكشنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۰۴:۴۲ ب.ظ

خجالت کشیدم

_________________

رفتم از حاج مراد یه گونی برنج خریدم،

پولشم دادم،

آقا رضا خشکشویی هم که ازش آب مقطر می گیرم اونجا بود،

حاج مراد فقط یه تعارف کرد که: بیارم مغازه؟

گفتم: نه، میبرم.

 

جلوی اون دو تا مرررد، که وایساده بودن نگام می کردن، کشون کشون گونی ده کیلویی برنج رو کشیدم تا مغازه م.

 

منه زن، جلوی اون دوتا مرد، خجالت کشیدم.



نوشته شده توسط با نو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

یک زن

تنها ولی محکم و استوار

یک زن

اینجا فقط ثبت رویدادهاست.
کسی نیستم و چیزی هم تو چنته م ندارم.
هرچی می نویسم بر اساس دیده ها و کشیده هاست.
واقعیتهای زندگی.
.
هیچ وبلاگی رو خاموش دنبال نمی کنم.
و توی هیچ وبلاگی ناشناس یا به اسم دیگه کامنت نمی زارم.

در ضمن کامنتهای مجهول فاقد وبلاگ، عدم نمایش زده میشن.

به کامنتهای بی ادب و توهین آمیز هم محل داده نمیشه.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

خجالت کشیدم

يكشنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۰۴:۴۲ ب.ظ

_________________

رفتم از حاج مراد یه گونی برنج خریدم،

پولشم دادم،

آقا رضا خشکشویی هم که ازش آب مقطر می گیرم اونجا بود،

حاج مراد فقط یه تعارف کرد که: بیارم مغازه؟

گفتم: نه، میبرم.

 

جلوی اون دو تا مرررد، که وایساده بودن نگام می کردن، کشون کشون گونی ده کیلویی برنج رو کشیدم تا مغازه م.

 

منه زن، جلوی اون دوتا مرد، خجالت کشیدم.

۰۳/۱۱/۰۷
با نو

نظرات  (۳)

خجالت بابت چی؟

پاسخ:
بابت بارکشی جلوی دو تا مرد

تعجب کردم از این صحنه خجالت کشیدید... اتفاقا باید حس غرور و رو پا خودتون بودن بهتون دست بده...

از دیدگاه اون آقایون بخوام نگاه کنم تو اون حرکت شما غیرت دیده میشه... قطعا اون دو نفر هم مثل من فکر کردن...

پاسخ:
نمیدونم والا.

چیبگم؟

هیچی :) فقط دیگه در این موارد خجالت نکشید :) همین...

پاسخ:
باشه.

ممنون :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">