یک زن

تنها ولی محکم و استوار
سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، ۰۶:۴۳ ق.ظ

زیبایی

____________________

قبلاً توی پستی با عنوان «گذشته، حال آینده» ( متأسفانه گویا نمیشه لینک دار کرد) گفته بودم که توی خوابم حرفایی که باید بهم بزنن میزنن و چیزایی که باید نشونم بدن نشون میدن.

 

پست قبلی رو که نوشتم، دیشب خوابی نشونم دادن که خیلی برام جالب بود.

 

من قبلنا بشدت زیبانگر و زیبابین و زیباپسند و زیباجو بودم.

بشدت رؤوف و مهربون و با گذشت و پر عاطفه و خلاصه، معدن عشق و احساس بودم.

ولی خب، ضربه های مختلف خوردم.

و البته اینم بگم من صرفاً رؤوف نبودم، در کنارش آموزگار بودم! هم آموزگار خودم؛ هم آموزگار دیگرانی که دوسشون داشتم.

 

دیروز که ماجرایی پیش اومد و پست قبلی رو نوشتم، انگار خدا هم دلش برام سوخته بود و تو خواب ازم دلجویی می کرد :))

 

بقدری تو این خواب عشق کردم و بقدری زیبایی بهم تزریق شد که حد نداره.

حیف که فقط یه خواب بود :((

 

و اگه بگم که خدا زیباترین زیبایی ها رو به رخم کشید و اون عمق و نهایت مهر و جمال رو به بهترین هیئت و هیبت نشونم داد، اغراق نکردم.

 

خیلی عشقی خدا.



نوشته شده توسط با نو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

یک زن

تنها ولی محکم و استوار

یک زن

اینجا فقط ثبت رویدادهاست.
کسی نیستم و چیزی هم تو چنته م ندارم.
هرچی می نویسم بر اساس دیده ها و کشیده هاست.
واقعیتهای زندگی.
.
هیچ وبلاگی رو خاموش دنبال نمی کنم.
و توی هیچ وبلاگی ناشناس یا به اسم دیگه کامنت نمی زارم.

در ضمن کامنتهای مجهول فاقد وبلاگ، عدم نمایش زده میشن.

به کامنتهای بی ادب و توهین آمیز هم محل داده نمیشه.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

زیبایی

سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، ۰۶:۴۳ ق.ظ

____________________

قبلاً توی پستی با عنوان «گذشته، حال آینده» ( متأسفانه گویا نمیشه لینک دار کرد) گفته بودم که توی خوابم حرفایی که باید بهم بزنن میزنن و چیزایی که باید نشونم بدن نشون میدن.

 

پست قبلی رو که نوشتم، دیشب خوابی نشونم دادن که خیلی برام جالب بود.

 

من قبلنا بشدت زیبانگر و زیبابین و زیباپسند و زیباجو بودم.

بشدت رؤوف و مهربون و با گذشت و پر عاطفه و خلاصه، معدن عشق و احساس بودم.

ولی خب، ضربه های مختلف خوردم.

و البته اینم بگم من صرفاً رؤوف نبودم، در کنارش آموزگار بودم! هم آموزگار خودم؛ هم آموزگار دیگرانی که دوسشون داشتم.

 

دیروز که ماجرایی پیش اومد و پست قبلی رو نوشتم، انگار خدا هم دلش برام سوخته بود و تو خواب ازم دلجویی می کرد :))

 

بقدری تو این خواب عشق کردم و بقدری زیبایی بهم تزریق شد که حد نداره.

حیف که فقط یه خواب بود :((

 

و اگه بگم که خدا زیباترین زیبایی ها رو به رخم کشید و اون عمق و نهایت مهر و جمال رو به بهترین هیئت و هیبت نشونم داد، اغراق نکردم.

 

خیلی عشقی خدا.

۰۳/۱۱/۱۶
با نو

نظرات  (۴)

خیلی خدا را شکر 

راستی که چه خوبه و عشقه کاش دائما یادش باشم

چه زیباست دنیای خواب 

.....گوارای وجود

پاسخ:
آره
خواب و رویا، که در واقع تمثلات خودمون هس،
زیبا و درس آموزه. 

مرسی عزیزم❤

نصیب شما هم بشه الهی😊

من برعکس شما هیچ وقت خواب نمیبینم و اصلا یادم نمیاد آخرین باری که خواب دیدم ۲۰ سال پیش بود یا ۳۰ سال پیش :/

پاسخ:
واقعن؟
مگه میشه؟

خواب میبینید ولی یادتون نمی مونه.

در ضمن، شما مگه می خوابید که خواب ببینید؟
^_^

شاید  نمیدونم:)

 

+ شب ها رو درست و حسابی خوابم نمیبره ولی خب هر ساعتی بخوابم تا ۹ خوابم...

 

 

پاسخ:
امیدوارم بزودی خواب ببینی.
#_#

امیدوارم که به زودی از خواب بیدار بشم :)

پاسخ:
:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">