یک زن

تنها ولی محکم و استوار
سه شنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۰۸ ب.ظ

عشرت

________________________

عشرت و امیر، یه زوج ان که نزدیک به چهل و پنج سال با هم زندگی کردن.

چهار تا دختر دارن.

در کل خونه این خونواده تهران هس ولی یه ویلا هم شمال دارن که خیلی وقتا هم اونجان.

هر دوتا بازنشسته شدن و دخترا هم که جدا زندگی می کنن.

 

این امیر آقا، بشدت سیاسی هست و فوق العاده حرّاف. اونم یه سیاسی بینهایت متعصب. ینی فقط کافیه ینفر گیر بیاره، مخشو میزاره تو فرغون و هی اینور اونور می کشونه.

هیشکی هم حریفش نبوده و نیس.

عشرت خانوم از دستش عاصی شده.

بچه هاش هروقت باباشون نیس میرن خونه پدری.

خلاصه یه اوضاعیه.

 

این اواخر عشرت خانوم دیگه طاقتش طاق شد و زد به سیم آخر.

مدام غر می زد و واقعاً دیگه خسته شده بود.

امیرآقا سر هرچیزی سر حرفو باز می کرد و یریز حرف میزد. واقعا کلافه کننده شده بود.

جالبه که این امیرآقا بشدت هم عشرتو دوسداره. اصن این پیرمرد یجوری از عشقش به عشرت حرف میزنه که خنده ت میگیره.

ما هم همیشه به اون می خندیدیم. به امیرآقا و عشقورزیش.

هی با خودمون می گفتیم دست وردار امیرآقا. این دیگه چه عشق کشکیه که پدر زنتو درآوردی با این حرّاف بودنت. حاضرم نیستی خودتو درمان کنی تا این زن بدبختت که ادعا می کنی عاشقشی انقد زجر نکشه.

جم کن تو رو خدا این بساط عشق و عاشقیتو.

خلاصه

یبار برگشتم به عشرت گفتم: عشرت جون، یه راهکار بهت بگم انجامش میدی؟

اولش کلی ذوق کرد و با هیجان گف: آره آره. راهکارت چیه؟

ولی وقتی راهکارمو گفتم اولش درجا زد و عقب کشید. چیزی نگف ولی از لب و لوچه اش معلوم بود سختشه که قبول کنه.

بهش گفتم: روی این راهکار من فکر کن. اگه خواستی با یه مشاور هم در میون بزار ببین نظرش چیه؟ یا اینکه با دختر و دامادت حرف بزن ببین نظر اونا چیه؟ ولی شک نکن که جواب میده.

 

امروز که عشرت زنگ زده بود، بهش گفتم امیر آقا در چه حاله؟

خخخ

عشرت می گف: نمی دونی امیر چقد خوب شده!!!

ساکت

بی سرو صدا و کم حرف.



نوشته شده توسط با نو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

یک زن

تنها ولی محکم و استوار

یک زن

اینجا فقط ثبت رویدادهاست.
کسی نیستم و چیزی هم تو چنته م ندارم.
هرچی می نویسم بر اساس دیده ها و کشیده هاست.
واقعیتهای زندگی.
.
هیچ وبلاگی رو خاموش دنبال نمی کنم.
و توی هیچ وبلاگی ناشناس یا به اسم دیگه کامنت نمی زارم.

در ضمن کامنتهای مجهول فاقد وبلاگ، عدم نمایش زده میشن.

به کامنتهای بی ادب و توهین آمیز هم محل داده نمیشه.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

عشرت

سه شنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۰۸ ب.ظ

________________________

عشرت و امیر، یه زوج ان که نزدیک به چهل و پنج سال با هم زندگی کردن.

چهار تا دختر دارن.

در کل خونه این خونواده تهران هس ولی یه ویلا هم شمال دارن که خیلی وقتا هم اونجان.

هر دوتا بازنشسته شدن و دخترا هم که جدا زندگی می کنن.

 

این امیر آقا، بشدت سیاسی هست و فوق العاده حرّاف. اونم یه سیاسی بینهایت متعصب. ینی فقط کافیه ینفر گیر بیاره، مخشو میزاره تو فرغون و هی اینور اونور می کشونه.

هیشکی هم حریفش نبوده و نیس.

عشرت خانوم از دستش عاصی شده.

بچه هاش هروقت باباشون نیس میرن خونه پدری.

خلاصه یه اوضاعیه.

 

این اواخر عشرت خانوم دیگه طاقتش طاق شد و زد به سیم آخر.

مدام غر می زد و واقعاً دیگه خسته شده بود.

امیرآقا سر هرچیزی سر حرفو باز می کرد و یریز حرف میزد. واقعا کلافه کننده شده بود.

جالبه که این امیرآقا بشدت هم عشرتو دوسداره. اصن این پیرمرد یجوری از عشقش به عشرت حرف میزنه که خنده ت میگیره.

ما هم همیشه به اون می خندیدیم. به امیرآقا و عشقورزیش.

هی با خودمون می گفتیم دست وردار امیرآقا. این دیگه چه عشق کشکیه که پدر زنتو درآوردی با این حرّاف بودنت. حاضرم نیستی خودتو درمان کنی تا این زن بدبختت که ادعا می کنی عاشقشی انقد زجر نکشه.

جم کن تو رو خدا این بساط عشق و عاشقیتو.

خلاصه

یبار برگشتم به عشرت گفتم: عشرت جون، یه راهکار بهت بگم انجامش میدی؟

اولش کلی ذوق کرد و با هیجان گف: آره آره. راهکارت چیه؟

ولی وقتی راهکارمو گفتم اولش درجا زد و عقب کشید. چیزی نگف ولی از لب و لوچه اش معلوم بود سختشه که قبول کنه.

بهش گفتم: روی این راهکار من فکر کن. اگه خواستی با یه مشاور هم در میون بزار ببین نظرش چیه؟ یا اینکه با دختر و دامادت حرف بزن ببین نظر اونا چیه؟ ولی شک نکن که جواب میده.

 

امروز که عشرت زنگ زده بود، بهش گفتم امیر آقا در چه حاله؟

خخخ

عشرت می گف: نمی دونی امیر چقد خوب شده!!!

ساکت

بی سرو صدا و کم حرف.

۰۳/۱۱/۰۹
با نو

نظرات  (۳)

چه جالب بیانیا مشاورن 

شما دومین مشاور توی بیان هستین که زندگیا رو حفظ می کنید

پاسخ:
نه من نقش مشاور ندارم.
اینا روابط خانوادگی یا دوستی هس.

از تجربیاتم راهکار میدم. همین.

اون یکی مشاور بیان کیه؟
باهاش آشنا بشم.
:))

ولی اوشون ادعا می کنن مشاورن 

ما که نمی تونیم باور کنیم :)))

خوبه شما ادایی ندارین.....

خیلی مهم نیستن 

پاسخ:
نه من همچین ادعایی ندارم.
مشاور بودن شرایط خاص خودشو داره. به این سادگیا نیس. اونم مشاور خانواده.

:))

اینجور که بوش میاد مرگ موش ریختید تو غذاشون...

پاسخ:
مرگ موش که می کشه آدمو 
:))

نه یه راهکار عالی دادم بهشون خخخ

حسابی جواب داده عجیب

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">