گذشت آنچه آنسان گذشت
___________________________
دیگه گذشت اون روزایی که خیلی چیزا ارزش خودشو داشت.
گذشت اون روزایی که آدما برا هم احترام قائل بودن؛
تجربه های افراد ارزشمند بود؛
جوونا برای ریش سفیدا و بزرگترا احترام قائل بودن؛
علم و کتاب و تحصیلات ارزش واقعی خودشو داشت؛
هنر و مهارت و کارآیی افراد واقعا مورد اهمیت بود؛
گذشت اون روزایی که کوچیکترا مؤدبانه، سر حرف بزرگترا می نشستن و درس می گرفتن؛
گذشت اون روزایی که هرچی سرجای خودش بود.
الآن جوری شده که آدما نه برای تجربیات دیگران ارزش قائلن؛ نه علم و آگاهی و تحصیلات و تجربه و درک و معلومات اهمیتی داره؛ نه کوچیکتر ، بزرگتر مراعات میشه؛ نه...
می بینی طرف بعد سالها نوشتن و سالها تلنگر خوردن و از این و اون حرف شنیدن؛ تازه به خودش اومده که چی بوده و چیا می نوشته.
واسه آگاهی از یه معضل ظاهری که انقددد عمر و زمان باید بگذره، پس وای به حال رفع معضلات باطنی.
دنیای وارونه س؟ نه.
آدما وارونه شدن؟ نه.
پس قضیه چیه؟
ته دلم میگم نه نگذشته ارزش تجربه و موسپیدی و دانش نگذشته
فقط به لایه های زیرین منتقل شده
به هر حال تا جایی که حواسم باشه
بابت بزرگتر بودنم گذشت می کنم
به خودم میگم تو از خدا یه لطفهایی تو زندگیت دیدی که طرف مقابلت هنوز ندیده...پس تو هم لطیف باش