بانو

بانو

بانو

می نویسم.
برای استقامت.
برای پایداری
.
شنونده نظرات و حرفهای منطقی شما هستم.
اهل بحث هم هستم ولی نه هر بحثی.
لطفاً مؤدبانه و محترمانه برخورد کنید.
.
هیچ وبلاگی رو خاموش دنبال نمی کنم.
در هیچ وبلاگی هم بدون لینک وبلاگم کامنت نمیزارم.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳۴ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

__________________

از وقتی سرباز رفته سربازی، داریم سیستم نظامی مملکت رو ملموس تر لمس می کنیم.

اول از همه قابل توجه اونایی که زود گارد می گیرن و تا اسم مملکت میاد، حق هیچگونه انتقادی رو نمیدن، مخصوصا به زن جماعت!

قابل توجه اونا که: 

منطقی باشیم و نابسامانی های موجود رو قبول کنیم.

.

از وقتی سرباز، دیده ها و چشیده ها و کشیده های خودشو به ما که نسل قدیم هستیم و نسل انقلاب و جنگ و مابعد جنگ منتقل می کنه، به وضوح می فهمیم که سیستم نظامی ما خیلی فشل شده.

.

دیروز که داشتم رو دوشی های لباسهای سرباز رو می دوختم و تعمیراتی روش انجام میدادم، دیدم حتی کیفیت لباسهای اونا هم فرق کرده. بدتر شده که بهتر نشده. اونم برای سربازهایی که توی مناطق سرد خدمت می کنند.

.

وارد جزئیات این نابسامانیها نمیشم،

ولی واقعن جای سوال داره که چرا سیستم نظامی که یزمانی منظم ترین، دقیق ترین، با ثبات ترین و با کیفیت ترین سیستم بود، الآن به این روز افتاده که شده بی نظم ترین ( چون از هرجایی انتظار بی نظمی باشه ازینجا دیگه انتظار نمی رفت)،

شده فشل ترین.

چرا؟

.

یک نمونه اش حضور جوان‌هایی هست که از طرفی معاف از رزم ان، ولی با وجود داشتن مشکلات واقعی جسمی و روحی، مجبور میشن خدمت مقدس سربازی رو به هر مکافاتی شده بگذرونن.

بطور مثال از مواردی که گزارش شده. مثلا سربازی که مصروع هس، من نمی فهمم چرا باید این دوره ها رو بگذرونه؟؟!!!

.

خلاصه

سپاه من، ارتش من، نیروی انتظامی من،

پهپاد می سازی بساز ولی اولویت امور نظامی، رسیدگی به امور انسانی هس، رسیدگی به امور جوانهای این نسل که هر کدومشون با مسائل خاصی روبرو هستن، حتی از لحاظ شغلی، کاری، خانوادگی.

.

اولویت امر، درک جوانهاست،

انطباق نسل.

و....

.

جوان‌های نسل امروز رو دریابید که امیدهای آینده ان و اونها رو نسبت به خودتون، سیستمتون، منطقتون ناامید نکنید.

.

و خیلی حرفهای دردآلود دیگه

۰ ۱۰ فروردين ۰۴ ، ۰۸:۴۰
با نو

_____________

یزمانی توی فضاها و موقعیت‌هایی قرار داشتم که با خیلی افراد مختلف سر و کار داشتم، بیشتر، طیف مذهبی. اونم از نوع شدید یا مثلا انقلابی.

.

من خودم توی خونواده مذهبی بزرگ شدم ولی اصلن افراطی نبودیم. و بیشتر گرایش به درک و فهم و عقل و منطق و برهان و تحلیل و شعور داشتیم.

.

همیشه بیزار و گریزان بودم از مذهبیونی که درک و عقل و شعور رو گذاشتن کنار و چسبیدن به شور و تظاهر و رفتارهای نمادین و ....

.

کلا با اهل ظاهر مشکل داشتم همیشه.

ظاهر دین

ظاهر مذهب

ظاهر مکتب

ظاهر احکام

ظاهر کتاب آسمانی

.

نه اینکه ظاهر نباید باشه و مهم نیست، ولی ظاهر رو بچسبیم و باطن رو ول کنیم، نه.

اصل و مهم باطن هس،

اصل و مهم درک و شعور و عقلانیته، 

نه احساسات و تظاهر و بعبارتی جسم و بدن، بی روح و درون. صورت، بدون سیرت.

.

اینو بمناسبت امروز نوشتم که روز قدس هس.

.

باعثشم پیامکی بود که طبق معمول به قصد تحریک و سوء استفاده از رحم و ترحم و احساسات ملت در حد وسیعی ارسال شده، جهت پر کردن جیب‌های یه عده کذایی با هویت‌های مجعول و در پشت نقاب!

و معلوم نیس بودجه این پیامک‌ها از گلوی کدوم مستضعفینی کنده شده،

.

متأسفانه مسلمانها و بخصوص شیعیان از بصیرت و استبصار تهی شدن،

تفقه در دین خیلی خیلی کمرنگ شده یا اصلن نیس.

و....

خیلی حرفهای دردآلود دیگه....

۰ ۰۹ فروردين ۰۴ ، ۱۱:۲۶
با نو

__________________________

امسالی که کم کم داره افول می کنه،

نوزده فروردین که یه روز خاص هست،

یه خورشید گرفتگی خاص هم داشتیم.

گرفتگی شمس.

اونم بطور کامل.

 

این گرفتگی شمس،

شمس های زیادی رو از ما گرفت:

سید ابراهیم

سید حسن

و ...

 

و احتمال زیاد تا نوزده فروردین 404 بشه، باید همینجور نگران باشم.

 

جالبه که خورشید هم اگر دچار گرفتگی کامل بشه، بالاخره از اون حالت در میاد و دوباره پرتو افشانی می کنه.

ولی آیا اون خورشید، همون خورشید ماقبل گرفت هس؟

مسلماً همون نیس.

 

ولی نورپردازی ادامه داره.

 

یه آیه قشنگ هس توی قرآن مسلمونا:

میگه: می خوان که نور خدا رو خاموش کنن، ولی خداست که اون نور رو تداوم میده تا تتمیم پیدا کنه؛ حتی اگه اونهایی که حق و حقیقت رو می پوشونن؛ اکراه ازین حقیقت داشته باشن.

 

آیه قشنگ و امیدوار کننده ایه.

 

پ.ن.

دیشب که برف میومد، هوس قدم زدن کردم.

توی خیابون یه بنر بود از یکی از همین شموس.

یه لحظه و یک آن، صحنه ای دیدم که خیلی عجیب و عالی بود.

حیف از این جای خالی شون. 

حیف

و خوش بحال اونها که در جوار این شموس ان.

۰ ۰۷ اسفند ۰۳ ، ۰۵:۲۹
با نو

_______________

سه چهار روزه، دارم روی یه طرح کار می کنم، یه پارچه ای که بافت زمختی داره.

به سختی فرم و حالت می گیره.

خیلی از زیر دست فرار می کنه و بقول اوستا الیاس، بازی در میاره.

ولی بالاخره رامش کردم.

انقدددر حرارت اتوی بخار دادم بهش تا رام شد.

از نتیجه کارم لذت بردم.

کار پر رنج و زحمت.

.

آدما هم مث این پارچه ها هستن.

بافتهاشون متفاوته. 

با هر بافتی نمیشه یک جور رفتار کرد.

بعضی پارچه ها، قیمت ارزون دارن، ولی منعطف ان. بعضی پارچه ها قیمت زیادی دارن، ولی بسختی انعطاف می پذیرن.

.

من بالاخره این پارچه رو فرم دادم.

و همون طورم با بدترین آدما سروکار داشتم و از پسش برومدم

ولی مسأله اینجاس که:

سر این پارچه، کلی زمان از دست دادم.

وقت ارزشمندم صرف این شد.

کلی انرژی ازم رفت.

اگه مال خودم بود خیلی راحت کنار میزاشتمش،

همونطور که بعضی آدمایی که توی زندگیم وارد شدن و انرژی و توانم رو گرفتن هم، راحت کنار گذاشتم.

۰ ۰۱ اسفند ۰۳ ، ۱۶:۴۷
با نو