پسر پدر می خواد
امروز صبح از اتاقم که بیرون اومدم، دیدم پسر دهه هشتادی که معمولاً شبها بیداره، هنوز نخوابیده و روی تختش دراز کشیده و بدجوری رفته توی فکر.
حس کردم بغض داره؛ رفتم بالای سرش، قربون صدقه ش رفتم و خم شدم بوسیدمش؛ نوازشش کردم و باهاش حرف زدم.
گفتم: انقد فکر نکن؛ فکرهای مختلف.
طبق قانون کوانتوم، به یک نقطه و یه فکر و یه هدف تمرکز کن؛ و مطمئن باش عملی میشه.
دلجویی ها و دلگرمی های من لبخند رو به لبهای این پسر نشوند.
.
بعد از رفتن برادرش به سربازی، تنها شده؛ شده بابای برادرش که دهه نودیه.
.
بساط چای و میوه و خوراکی آماده کردم و به بابای بچه ها پیشنهاد دادم بیاد بریم پارک.
.
رفتیم یه جای دنج و خنک ، کنار رودخونه وسط شهر که یه قسمتش هم حالت آبشار بود، نشستیم و در خصوص بچه ها باهاش حرف زدم.
.
بچه ها مخصوصا اگه پسر باشن؛ در هر سنی نیاز به پدر دارن.
نیاز به تربیت های خاص پدرانه دارن تا قوه مدیریتشون قوی بشه. یچیزایی باید از پدر بهشون القا و آموخته بشه.
.
این خیلی مهمه که بچه ها تحت تربیت کی قرار بگیرن.
تحت تربیت کی بزرگ بشن.
وقتی هم مادر باشی هم پدر، خیلی سخته ولی مهم اینه که بچه ها بدون هیچ کمبودی بخوبی رشد کنن و همه جوانب شخصیتی شون شکوفا بشه.
پدر پسریهای بچه های منم باید تقویت بشه