بانو

بانو

بانو

می نویسم.
برای استقامت.
برای پایداری
.
شنونده نظرات و حرفهای منطقی شما هستم.
اهل بحث هم هستم ولی نه هر بحثی.
لطفاً مؤدبانه و محترمانه برخورد کنید.
.
هیچ وبلاگی رو خاموش دنبال نمی کنم.
در هیچ وبلاگی هم بدون لینک وبلاگم کامنت نمیزارم.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

_________________________

خاصیت گل آفتابگردون می دونین چیه؟

هیچی باعث نمیشه که از آفتاب رو برگردونه.

هیچی.

نه گرما، نه سرما، نه باد و توفان و ...

.

خورشید هر سمتی باشه، این گل، روش به همون سمته.

نگاهش، میلش، توجهش، فقط و فقط به خورشیده.

چرا واقعن؟

.

کانون توجهش رو هیچوقت از دست نمیده و ازش منحرف نمیشه.

می دونین چرا؟

۰ ۰۸ فروردين ۰۴ ، ۱۶:۴۶
با نو

_____________________________

امشب سر سفره افطار، اولین میزگرد جلسه خانوادگی سال هزار و چهارصد و چهار تشکیل شد. رئیس این جلسه من بودم و در واقع به بهونه وضعیت بحرانی که پیش اومده بود، این جلسه رو تشکیل دادم. البته نیمچه جلسات، همیشه توی خونواده ما برقراره؛ منتها این جلسه، جلسه رسمی بود و مهم و همه اعضا که متشکل بودن از چند نسل متفاوت پشت سر هم، موظف بودن نظراتشون رو اعلام کنن و برای بحران، راهکار بدن و در یه فضای آروم و منطقی، با تحلیل و بررسی اوضاع و شرایط موجود، یه همفکری نتیجه بخش صورت بگیره.

.

یه ترکیب جالب از چند نسل متفاوت شکل گرفت؛ همه نظراتشون رو اعلام کردن؛ محور بحث این میزگرد، نحوه سرمایه گذاری بود برای تولید، در سال جدید و دوره جدید زندگی.

.

اول، من بعنوان رئیس جلسه یه توضیح کامل و جامع در خصوص شرایط موجود و بحران کنونی ارائه دادم و بعد هرکدوم از اعضا نظراتشون رو گفتن؛ جوانب امور بررسی شد؛ و قرار شد نظرات، عملیاتی بشه.

.

با توجه به شرایط فعلی مملکت، اوضاع اقتصادی و تورم و گرانی و کمبود سرمایه، جوانهای ما خیلی نیاز به یاری، حمایت و همفکری و همراهی دارن.

هرچند واقعن نسلها با هم خیلی متفاوت ان. فکر و اندیشه نسل جدید با نسل قدیم خیلی فرق داره. ایده ها، دیدگاهها، حتی ایدئولوژی و جهانبینی اونها با ما که مال نسل قدیم هستیم زمین تا آسمون فرق داره. حتی نحوه سرمایه گذاری؛ نحوه رشد سرمایه و ... خیلی موارد دیگه.

نسل جوان خانواده ما که تحت شرایط خاصی تربیت شدن  یه نسل آروم، منطقی، تحلیل گر، مبسوط نگر و جامع اندیش هستند. و یکی از نکات تربیتی مهم و اساسی در خانواده ما، عون و همیاری و حمایت و پشتیبانی از همدیگه است.

من بعنوان مادر این بچه ها و همسر پدر بچه ها، موظفم قضایا رو به گونه ای مدیریت کنم که در عین حفظ شخصیت و حرمت هر کدوم از اعضا، این فضا براشون فراهم باشه که بتونن اظهار وجود کنن. بتونن اظهار نظر کنن. بتونن به هم اعتماد داشته باشن و به هم تکیه کنن. تا مجبور نباشن به افرادی بیرون از این جو صمیمی خانواده متکی باشن.

.

بچه ها موظفن احترام به والدینشون رو حفظ و مراعات کنن. احترام به مادر جای خود و احترام به پدر هم جای خود و همینطور احترام به همدیگه. بزرگ و کوچکی باید مراعات بشه. هرکدوم باید وظایف خودشون رو در قبال هم بدونن. و نیازهای منطقی همدیگه رو تا جایی که امکان داره برآورده کنن. دست هم رو بگیرن و با هم حرکت کنن تا این زنجیره عاطفی و حتی احساسی و منطقی خانواده محفوظ و برقرار بمونه.

۰ ۰۷ فروردين ۰۴ ، ۲۱:۲۱
با نو

________________________

چندین سال پیش، یه اوستایی داشتیم، خیلی پر بود. عجیب بود. اهل دل بود. همه ما سر و دست می شکستیم توی دلش جا باز کنیم. اظهار هم می کردیم که اوستا، ما ارادت داریم خدمتتون و فلان.

اوستا فقط می خندید.

ما حرصمون در میومد ازین خنده کذایی!.

چرا؟

چون با خودمون می گفتیم: چرا اوستا باور نمی کنه که ما ارادت داریم بهش. دوسش داریم. بهش مهر و محبت داریم؟ یعنی چی؟

یبار اوستا برگشت گفت: عزیزان من، اگه شما دوسم دارین، چرا من دوستون ندارم؟!

.

همه تعجب کردیم.

یعنی چی؟

گفتیم اوستا یکم توضیح بدین.

گفت:

دوس داشتن اون چیزی نیس که ماها فکر می کنیم.

دوس داشتنی که به هم وصل نیس.

تو اونور، غربی؛

من اینور، شرق.

تو اونوری دلت می تپه.

دلت می تپه ها؛ ولی اونوری می تپه.

من اینوری دلم می تپه!

با هم همسو و میزان نیس.

این که دوس داشتن نیس.

این که عشق نیس.

دو تا دل اگه واسه هم بتپه میزون هم می تپه. درست مماس هم. تپش ها درست فیکس هم میشن.

اونوقت میشه عشق.

میشه دوس داشتن متعادل.

تو واسه خودت ضابطه هایی رو تعریف کردی از عشق و دوس داشتن و فکر می کنی و توهم داری که دوس داری و عاشقی.

طرف مقابلت هم ضابطه هایی رو تعریف کرده از عشق و دوس داشتن و فکر می کنه و یا توهم داره که دوست داره و عاشقته.

در حالیکه نه تو عاشق حقیقی هستی نه اون.

هر جفتتون توهم عشق دارین.

هر جفتتون هم توهم دارین که عشقتون حقیقیه. چرا؟ چون احتمالن یه جاهایی یه نسبتهای مساوی رو لمس می کنین.

ولی این عشق نیس عزیزان من.

عشق و دوس داشتن، ساحتش خیلی بلنده.

طرف توهم داره که ساحت قلب رو دریافته.

ههه.

کجای کاری بالام جان؟

خلاصه.

حرف و سخن درین باب زیاده.

شاعر میگه:

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی

که یکسر مهربونی درد سر بی

اگر مجنون دل شوریده ای داشت

دل لیلی از آن شوریده تر بی

.

وزنه های هر دو کفه ترازو باید میزون باشه تا جور در بیاد و تناسب و زوجیت و شفع و همسانی شکل بگیره ؛ در غیر اینصورت این کفه و اون کفه فقط سنگینی بالا و پایین می کنن.

۰ ۰۳ فروردين ۰۴ ، ۰۹:۰۱
با نو

_________________

یکی از واقعیتهایی که بارها لمس کردم و در دیگران هم دیدم و چشیدم اینه که:

همیشه برام سؤال بود که چرا یه مرد، نمی تونه دلسوز زنش باشه؟ ولی پسر می تونه دلسوز مادرش باشه.

الآن که دارم میبینم و لمس می کنم، جوابش اینه که:

پسر، از گوشت و پوست و خون مادره، ولی شوهر نه.

همونطور که عروس، هیچوقت نمیتونه مثل دختر باشه برای مادر شوهرش، یا مادر شوهر مثل مادر باشه برای عروسش.

.

البته شاید هر پسری نسبت به مادرش دلسوز نباشه، ولی پسری که دلسوز مادرشه، یا بقول آذری ها، جانی یانان باشه، دلبره و چشم و چراغ امید مادرش.

.

و در کل، به هیچکدومشون نباید دل بست...

۰ ۲۵ اسفند ۰۳ ، ۰۸:۱۰
با نو

________________

عشق منی رهبرم،

رهبر حکیم و فرزانه و خبیر و متألّه و اندیشمند من.

قد و بالاتو قربون،

قربون اون چشمهای " تفیض من الدمع" ات،

قربون قلب رؤوفت که " وجلت قلوبهم من خشیة الله"،

رهبر باتقوای من.

کنیزتم آقای مسلمین.

.

سخنان رهبری در جمع مسؤولین، مثل همیشه هشدارهای حقیقی بود.

آهاااای مسؤولین ناشنوا،

بفکر معیشت مردم باشید.

.

دیشب یه عده از کسبه پاساژ، بازارچه راه انداخته بودن، دریغ از مشتری!

یکیش خودم که تنم میلرزه وقتی می خوام خرید کنم.

.

نکته بعدی رهبر نازنینم، در مورد مذاکره بود.

دهن آن است تو داری که چه شیرین دهن است.

.

بوسه بر دستان تو رهبر هوشیار من.

تنها کسی که درد حقیقی دین و دنیای مردم رو داره شمایی سید علی خامنه ای.

درد و بلات بخوره به سر دشمنانت.

بخوره به سر اونایی که " کذّبوا بالحق"، حقیقت آشکاری مثل شما رو تکذیب می کنند.

.

عااااااششششقتمممم رهبرم

قلبم به قلبتون متصله. 

ألحمدلله الذی هدانا لهذا.

۰ ۱۹ اسفند ۰۳ ، ۰۸:۰۸
با نو

__________________________

امسالی که کم کم داره افول می کنه،

نوزده فروردین که یه روز خاص هست،

یه خورشید گرفتگی خاص هم داشتیم.

گرفتگی شمس.

اونم بطور کامل.

 

این گرفتگی شمس،

شمس های زیادی رو از ما گرفت:

سید ابراهیم

سید حسن

و ...

 

و احتمال زیاد تا نوزده فروردین 404 بشه، باید همینجور نگران باشم.

 

جالبه که خورشید هم اگر دچار گرفتگی کامل بشه، بالاخره از اون حالت در میاد و دوباره پرتو افشانی می کنه.

ولی آیا اون خورشید، همون خورشید ماقبل گرفت هس؟

مسلماً همون نیس.

 

ولی نورپردازی ادامه داره.

 

یه آیه قشنگ هس توی قرآن مسلمونا:

میگه: می خوان که نور خدا رو خاموش کنن، ولی خداست که اون نور رو تداوم میده تا تتمیم پیدا کنه؛ حتی اگه اونهایی که حق و حقیقت رو می پوشونن؛ اکراه ازین حقیقت داشته باشن.

 

آیه قشنگ و امیدوار کننده ایه.

 

پ.ن.

دیشب که برف میومد، هوس قدم زدن کردم.

توی خیابون یه بنر بود از یکی از همین شموس.

یه لحظه و یک آن، صحنه ای دیدم که خیلی عجیب و عالی بود.

حیف از این جای خالی شون. 

حیف

و خوش بحال اونها که در جوار این شموس ان.

۰ ۰۷ اسفند ۰۳ ، ۰۵:۲۹
با نو

_______________

سه چهار روزه، دارم روی یه طرح کار می کنم، یه پارچه ای که بافت زمختی داره.

به سختی فرم و حالت می گیره.

خیلی از زیر دست فرار می کنه و بقول اوستا الیاس، بازی در میاره.

ولی بالاخره رامش کردم.

انقدددر حرارت اتوی بخار دادم بهش تا رام شد.

از نتیجه کارم لذت بردم.

کار پر رنج و زحمت.

.

آدما هم مث این پارچه ها هستن.

بافتهاشون متفاوته. 

با هر بافتی نمیشه یک جور رفتار کرد.

بعضی پارچه ها، قیمت ارزون دارن، ولی منعطف ان. بعضی پارچه ها قیمت زیادی دارن، ولی بسختی انعطاف می پذیرن.

.

من بالاخره این پارچه رو فرم دادم.

و همون طورم با بدترین آدما سروکار داشتم و از پسش برومدم

ولی مسأله اینجاس که:

سر این پارچه، کلی زمان از دست دادم.

وقت ارزشمندم صرف این شد.

کلی انرژی ازم رفت.

اگه مال خودم بود خیلی راحت کنار میزاشتمش،

همونطور که بعضی آدمایی که توی زندگیم وارد شدن و انرژی و توانم رو گرفتن هم، راحت کنار گذاشتم.

۰ ۰۱ اسفند ۰۳ ، ۱۶:۴۷
با نو

_____________________

امشب توی تلگرام یه صحبتهایی داشتم با مهدیه که مدتی هست روی موضوعات خاصی داره کار می کنه.

حرفهای عجیبی می زد.

.

هیچوقت آیت الله سیستانی رو اینجوری نشناخته بودم.

خدا حفظشون کنه.

یه عراق هست و آیت الله سیستانی.

.

بعداً نوشت:

فروردین امسال، درست در نوزده فروردین ماه، یه کسوف عجیب داشتیم.

۰ ۳۰ بهمن ۰۳ ، ۲۲:۴۱
با نو