اون روزا که دختر خونه بابام بودم، قبل از من چهار تا برادر بودن و من دختر بزرگ خانواده. بعد از من یه دختر بود و یه پسر.
یادش بخیر.
مرحوم پدرم خیلی اخباری بود. یعنی همش پای اخبار تلویزیون بود. صبح، ظهر ، عصر، شب.
وقتی اخبار شروع می شد حکومت نظامی بود و کسی حق نداشت شبکه دیگه ای بزنه.
.
یه وقتایی هم که همه خونواده دور هم جمع می شدیم که خوش باشیم و دور هم باشیم، بالاخره بحث سیاسی بود و ما هم دو دسته بودیم: من و پدر و برادر ارشد ما، جناح راستی بودیم و سه تا برادر و یه خواهرم، جناح چپی!
وقتی بحث سیاسی می شد انگار جنگ می شد. حتی بدتر از جنگ. انقد که تو خونواده ما حرص و غصه سیاست بود، سیاستمدارانش هم اونقدر حرص نمی خوردن و تحلیل سیاسی نداشتن. والا.
.
پدرم انقدر حرص می خورد و با حرص داد و بیداد می کرد تا حقانیت حرفاشو به بقیه اثبات کنه که رگهای گردنش متورم می شد و چشمانش سرخ می شد.
برادر ارشدم که راستی بود، اونم همینطور. ولی جالبه که اون وسط، حتی بین راستی ها هم اختلاف بود!
.
ولی چپی ها با اینکه از همین خونواده بودن، آروم بودن!!
آروم بحث می کردن.
نه رگ گردنشون متورم می شد نه چشماشون سرخ. نه داد و بیداد می کردن.
من حرصم در میومد.
ازینکه راستی ها انقدر حرص می خوردن و داد و بیداد می کردن و چپی ها انقد آروم و ملایم و خونسرد بودن.
.
و همیشه اون وسط من در حال آروم کردن این دو جناح بودم.
من به عنوان دختر بزرگ خونواده، که همیشه وحشت داشتم از سروصدا و داد و بیداد و جار و جنجال و فحش و ناسزا و دری وری گفتن و پرت و پلا گفتن، همیشه قربانی بودم.
همیشه.
هیچ وقت هم به نتیجه نمی رسیدم.
هیچ وقت هم موفق نمی شدم این دو جناح رو آروم کنم یا حتی وادار کنم که در آرامش، منطقی، با مهر و محبت و الفت، با هم بحث کنن و بجای جنگ و جدال و ناسزا و سروصدا و هیاهو، بشینن درست حسابی با همدیگه گپ و گفت داشته باشن.
.
آخر این جلسات دورهمی هم منجر می شد به دعوا و قهر و کشمکش و فضای سوت و کور.
.
و الآن که اینها رو می نویسم هیچکدوم از اونها نیستن.
یا از دنیا رفتن، یا هرکدومشون توی تنهایی خودشون دارن روزگارشون رو سپری می کنن.
سیاست، همیشه تفرقه انداز خونواده ما بود.
سیاست هیچوقت خونواده ما رو دور هم جمع نکرد. الفت برقرار نکرد.
سازش ایجاد نکرد.
سیاست فقط خاطرات تلخ و تأسف ها و افسوس ها و رنجها و دردهای تلخ و جبران ناپذیری رو برای ما بجا گذاشت.
نه مشکلی حل شد؛ نه اون حرفا و بحثها و جدلها تأثیری در سیاست داشت؛ نه اتفاق خاص و موثری افتاد. فقط ما که اعضای یه خونواده بودیم رو از هم دور و دورتر کرد.
.
اف بر تو ای دنیا.